بقا یا رشد؟
معمای زمانبندی کوچینگ در عصر عدم قطعیت
فهرست
- مقدمه: درسی از خشکسالیها و تولد دوباره در عصر عدم قطعیت
- فصل اول: وضعیت بقا در سازمان: واقعیت یا توهم؟
- فصل دوم: کوچینگ در شرایط بحران: سرمایهگذاری استراتژیک یا هزینه اضافی؟
- فصل سوم: بقا از منظر عصبشناسی: ستیز، گریز یا فریز؟
- فصل چهارم: قدرت کوچینگ در بقا: ایجاد فضای امن برای تصمیمگیری
- فصل پنجم: اعتماد در تنگنا: استراتژی بیزینس کوچینگ برای سازمانهای با مشکل نقدینگی
- فصل ششم: درسهایی از گذشته: الهام از سیستمهای مدیریت کیفیت
- فصل هفتم: کوچینگ، سرمایهگذاری برای آینده: چرا نباید متوقف شد؟
- فصل هشتم: نقش بیزینس کوچ: فراتر از مشاور، همراه در تاریکی
- فصل نهم: بقا با کیفیت: چگونه کوچینگ، بقای پایدار را تضمین میکند؟
- نتیجهگیری: کوچینگ یک واکنش است یا یک فرهنگ؟
- منابع و مستندات
مقدمه: درسی از خشکسالیها و تولد دوباره در عصر عدم قطعیت
چند روزی بود که در فکر فرو رفته بودم. از هر طرف که نگاه میکردم، پیامهای ناامیدکنندهای به گوش میرسید. بسیاری از مدیران و صاحبان کسبوکار میگفتند که اوضاع بسیار بد است. پرداخت حقوقها به تأخیر افتاده، ناترازی انرژی (آب، برق، گاز) بسیاری از کارگاهها و کارخانهها را به تعطیلی کشانده و موجی از بیکاری، بهخصوص پس از اتفاقاتی مانند جنگ دوازده روزه و تأثیرات اقتصادی آن، در جامعه به راه افتاده است. ترس از آینده اقتصادی، فضایی از وحشت و عدم قطعیت را ایجاد کرده بود. مدیران و کارکنان، انگار در انتظار یک شرایط بسیار بدتر بودند و در شبکههای اجتماعی مانند لینکدین، موجی از پیامهای خداحافظی و درخواست شغل، حکایت از یک واقعیت تلخ داشت.
تمام این پیامها انگار یک نکته را فریاد میزد: "فضا، فضای بقا است و بس." در چنین شرایطی، این سؤال در ذهنم قوت گرفت که آیا کوچینگ و بیزینس کوچینگ اساساً معنایی دارد؟ وقتی سازمانها در تلاش برای بقا هستند، آیا میتوان از رشد و توسعه حرف زد؟ یاد جملهای از دوران اوج سیستمهای مدیریت کیفیت در دهه ۸۰ شمسی افتادم که میگفت: "سیستمهای کیفیت و استمرار آنها در شرایطی معنا دارد که سازمان در حداقل شرایط بقا باشد." آیا این قاعده در مورد کوچینگ هم صدق میکند؟ آیا کوچینگ فقط برای زمانهای آرامش است و در شرایط سخت، یک هزینه اضافی و غیرضروری محسوب میشود؟
این تردیدها، مرا به یاد داستانهای تاریخی انداخت؛ داستانهایی از مردمان سختکوش این سرزمین که در دورههای طولانی خشکسالی، با کمبود آب و مواد غذایی دست و پنجه نرم میکردند. در آن زمان، هیچکس به دنبال "مشاوره" یا "مدیریت" مدرن نبود. اما آنها "پیران و ریشسفیدان" توانا و خردمندی داشتند که مردم به آنها "پیر مکیده" میگفتند. این پیران، نه با دادن دستورات، بلکه با طرح سؤالاتی عمیق و راهنماییهای حکیمانه، به مردم کمک میکردند تا خودشان راهحل پیدا کنند. آنها با نگاهی متفاوت به وضعیت، به مردم میگفتند: "به جای آن که به آسمان نگاه کنید، به زمین بنگرید. چه منابعی داریم؟ چگونه میتوانیم با این آب کم، محصول بیشتری برداشت کنیم؟ چگونه میتوانیم با همدلی، از این بحران عبور کنیم؟" این پیران، در واقع همان کوچهای زمان خود بودند.
همهی این افکار مرا بر آن داشت که نظر خودم را در این مقاله با شما به اشتراک بگذارم. در این سفر فکری، به بررسی نقش کوچینگ در هر دو سناریوی بحران و آرامش میپردازیم و سعی میکنم به این پرسشها پاسخ دهم.
فصل اول: وضعیت بقا در سازمان: واقعیت یا توهم؟
واقعیت این است که بسیاری از سازمانها در شرایط فعلی، در وضعیت بقا به سر میبرند. این وضعیت با چالشهایی مانند کاهش نقدینگی، افت فروش، فرسایش منابع انسانی، و تهدیدات خارجی همراه است. در چنین فضایی، مدیران اغلب به جای برنامهریزی بلندمدت، بر روی اقدامات کوتاهمدت برای حل مشکلات روزمره تمرکز میکنند.
مثالی ملموس: تصور کنید یک شرکت تولیدی کوچک با ۲۰ کارمند، به دلیل کمبود مواد اولیه و ناتوانی در پرداخت به موقع بدهیها، هر روز در آستانه تعطیلی قرار دارد. مدیر این شرکت، به جای اینکه به دنبال راهکارهای جدید بازاریابی یا نوآوری در محصول باشد، تمام فکر و ذکرش به این معطوف شده که چگونه امروز و فردا را بگذراند و حقوق کارکنان را تأمین کند. در این شرایط، صحبت از "توسعه رهبری" یا "افزایش انگیزه کارکنان" برای او بیمعنا به نظر میرسد. اینجاست که ما با وضعیت بقا روبرو هستیم.
نکات کلیدی:
- وضعیت بقا با چالشهای مالی و عملیاتی همراه است.
- تمرکز مدیران به جای رشد، بر روی حل مشکلات فوری است.
فصل دوم: کوچینگ در شرایط بحران: سرمایهگذاری استراتژیک یا هزینه اضافی؟
در نگاه اول، ممکن است به نظر برسد که در شرایط بحرانی، هر ریالی باید صرف بقا شود و کوچینگ یک هزینه اضافی است. اما بیزینس کوچینگ، در بحران، یک هزینه نیست، بلکه یک سرمایهگذاری استراتژیک است.
سرمایهگذاری استراتژیک چیست؟
سرمایهگذاری استراتژیک، به هزینهای گفته میشود که در ظاهر غیرضروری به نظر میرسد، اما در بلندمدت، به سازمان کمک میکند تا از رقبا پیشی بگیرد، تهدیدات را به فرصت تبدیل کند و به بقای پایدار دست یابد. درست مانند کشاورزی که در سالهای کمباران، به جای قطع درختان برای فروش، روی نگهداری و تغذیه آنها سرمایهگذاری میکند تا در سالهای پربار، محصول بیشتری برداشت کند. کوچینگ در شرایط بحران، دقیقاً چنین نقشی را ایفا میکند.
ملموس و قابل درک:
- کوچینگ به جای "هزینه" درمان، یک "سرمایهگذاری" در پیشگیری است. تصور کنید مدیر یک شرکت، در شرایط بحرانی، به دلیل استرس زیاد و فشار کاری، دچار خطاهای مدیریتی میشود که هر یک از آنها میتواند هزاران یا میلیونها تومان خسارت به بار آورد. یک کوچ به این مدیر کمک میکند تا با مدیریت استرس و تفکر شفاف، از این خطاها جلوگیری کند. در این حالت، هزینه کوچینگ در برابر هزینههایی که از آن جلوگیری شده، ناچیز است.
- کوچینگ به جای "مُسَکّن"، یک "جراحی نجاتبخش" است. در شرایط بحران، بسیاری از مدیران به دنبال راهحلهای سریع و سطحی هستند (مثلاً کاهش کارکنان). اما یک کوچ به آنها کمک میکند تا ریشه اصلی مشکل را پیدا کنند. شاید ریشه مشکل در شیوه رهبری مدیر، نحوه ارتباطات تیمی یا عدم شناسایی فرصتهای جدید بازار باشد. کوچ با پرسیدن سؤالات درست، مدیر را به سمت راهکارهای عمیق و پایدار سوق میدهد.
نکات کلیدی:
- کوچینگ در بحران، یک سرمایهگذاری استراتژیک برای جلوگیری از خطاهای پرهزینه است.
- کوچینگ به جای راهکارهای سطحی، مدیران را به سمت حل ریشهای مشکلات هدایت میکند.
فصل سوم: بقا از منظر عصبشناسی: ستیز، گریز یا فریز؟
در شرایط بقا، ذهن ما به صورت غریزی برای محافظت از خود، به مکانیزمهای دفاعی رجوع میکند. این همان چیزی است که در علوم اعصاب با عنوان "واکنش ستیز، گریز یا فریز (Fight, Flight, or Freeze)" شناخته میشود. در چنین شرایطی، مدیران و کارکنان بر اساس ترسهای خود تصمیم میگیرند:
- ستیز (Fight): با خشم و پرخاشگری به دنبال مقصر میگردند یا تصمیمات عجولانه میگیرند.
- گریز (Flight): از مسئولیت فرار میکنند، به دنبال شغل جدید میگردند یا از مواجهه با حقیقت دوری میکنند.
- فریز (Freeze): فلج شده و هیچ تصمیمی نمیگیرند، منتظر میمانند تا اوضاع به خودی خود بهتر شود.
در چنین فضایی که ترس حاکم است، خلاقیت، تفکر استراتژیک و همکاری عملاً از بین میرود.
نکات کلیدی:
- در شرایط بقا، ذهن به صورت غریزی به واکنشهای ستیز، گریز یا فریز روی میآورد.
- این واکنشها مانع از تفکر استراتژیک و حل مسئله میشود.
فصل چهارم: قدرت کوچینگ در بقا: ایجاد فضای امن برای تصمیمگیری
در شرایطی که ترس حاکم است، ایجاد یک "فضای امن" حیاتی است. این فضا به مدیران و کارکنان اجازه میدهد تا بدون ترس از قضاوت، در مورد چالشها صحبت کنند و تصمیم بگیرند. کوچینگ دقیقاً همین کار را میکند. کوچ با ایجاد یک رابطه مبتنی بر اعتماد، به مدیران کمک میکند تا:
- از واکنشهای غریزی خارج شوند: کوچ با پرسیدن سؤالاتی مانند "اگر هیچ ترسی نداشتی، چه میکردی؟" ذهن را از حالت بقا به حالت حل مسئله منتقل میکند.
- قدرت انتخاب خود را بازیابند: کوچ به مدیر یادآوری میکند که او قدرت انتخاب دارد و میتواند به جای فلج شدن (فریز)، با نگاهی متفاوت به وضعیت، برای نجات سازمان اقدام کند.
- تصمیمات را بر اساس واقعیت بگیرند، نه ترس: در فضای امن کوچینگ، مدیر میتواند واقعیت را بپذیرد و بر اساس اطلاعات دقیق، نه بر اساس ترسهای درونی، تصمیمگیری کند.
نکات کلیدی:
- کوچینگ با ایجاد فضای امن، به افراد کمک میکند تا از واکنشهای غریزی خود خارج شوند.
- کوچینگ به مدیران یاد میدهد که چگونه قدرت انتخاب خود را در شرایط سخت بازیابند.
فصل پنجم: اعتماد در تنگنا: استراتژی بیزینس کوچینگ برای سازمانهای با مشکل نقدینگی
یکی از بزرگترین چالشهای بیزینس کوچها در شرایط فعلی، متقاعد کردن مدیران با مشکلات نقدینگی است. چرا باید برای کوچینگ هزینه کنیم، وقتی حقوق کارکنان را هم نمیتوانیم بدهیم؟ این سؤال، نقطه حیاتی است که یک کوچ واقعی باید به آن پاسخ دهد.
استراتژیهای یک کوچ کارآمد در این شرایط:
- تمرکز بر راهکارهای عملی و کوتاهمدت: به جای وعدههای بزرگ و بلندمدت، کوچ باید بر روی حل مشکلات فوری مانند کاهش هزینههای غیرضروری، بهبود فرآیندهای مالی یا افزایش فروش در کوتاهمدت تمرکز کند.
- ارائه جلسات کوچینگ محدود و هدفمند: به جای قراردادهای طولانیمدت، کوچ میتواند جلسات کوتاهمدت و متمرکز (مثلاً ۲ تا ۳ جلسه) برای حل یک مشکل خاص پیشنهاد دهد. این کار هزینه را کاهش میدهد و به کارفرما فرصت میدهد تا اثربخشی کوچینگ را از نزدیک ببیند.
- ارزیابی بازگشت سرمایه (ROI) شفاف: کوچ باید از ابتدا معیارهای موفقیت را به صورت کمی تعریف کند (مثلاً "درصد کاهش هزینهها در ۳ ماه آینده"). این کار اعتماد کارفرما را جلب میکند و نشان میدهد که کوچینگ یک سرمایهگذاری است، نه یک هزینه.
آیا سرنوشت ممیزهای ایزو در انتظار بیزینس کوچهاست؟
در دهه ۸۰ شمسی، با رشد سیستمهای مدیریت کیفیت، موجی از ممیزها و مشاوران وارد سازمانها شدند که اغلب به جای بهبود واقعی، به دنبال ارائه گواهینامهها بودند. این رویکرد، در نهایت به بیاعتمادی نسبت به این حرفه منجر شد. سرنوشت بیزینس کوچینگ نیز به همین شکل است. اگر کوچها تنها به دنبال فروش خدمات خود و دریافت پول باشند، بدون اینکه ارزش واقعی و ملموسی ایجاد کنند، این حرفه نیز اعتبار خود را از دست خواهد داد. اما اگر یک کوچ بتواند با استراتژیهای عملی و نتایج قابل اندازهگیری، ارزش خود را ثابت کند، نه تنها در بحران دوام میآورد، بلکه به عنوان یک مهارت حیاتی در سازمانها شناخته خواهد شد.
نکات کلیدی:
- بیزینس کوچ باید استراتژی خود را بر اساس مشکلات فوری و نقدینگی سازمان تنظیم کند.
- ارائه راهکارهای عملی و ارزیابی شفاف ROI، اعتماد کارفرما را جلب میکند.
- اثربخشی واقعی کوچینگ، اعتبار آن را در شرایط سخت تضمین میکند.
فصل ششم: درسهایی از گذشته: الهام از سیستمهای مدیریت کیفیت
همانطور که در مقدمه اشاره کردم، سیستمهای مدیریت کیفیت در دهه ۸۰ شمسی این پیام را داشتند که برای تضمین بقا، باید استمرار و کیفیت را در همه حال حفظ کرد. این قاعده در مورد کوچینگ نیز صدق میکند. کوچینگ یک سیستم است که به طور مداوم به بهبود عملکرد میپردازد، صرفنظر از اینکه سازمان در چه شرایطی قرار دارد.
نکات کلیدی:
- کوچینگ مانند سیستمهای مدیریت کیفیت، یک فرآیند مداوم برای بهبود است.
- استمرار در کوچینگ، بقا و کیفیت را تضمین میکند.
فصل هفتم: کوچینگ، سرمایهگذاری برای آینده: چرا نباید متوقف شد؟
اگرچه ممکن است در شرایط بقا، توقف سرمایهگذاری در کوچینگ منطقی به نظر برسد، اما این کار به معنای از دست دادن آمادگی برای مواجهه با بحرانهای آینده است. در واقع، کوچینگ در آرامش، یک واکسن در برابر بحرانهای آتی است.
نکات کلیدی:
- کوچینگ در آرامش، سازمان را برای مقابله با بحرانهای آینده آماده میکند.
- توقف کوچینگ، سازمان را در برابر چالشهای آینده آسیبپذیر میکند.
فصل هشتم: نقش بیزینس کوچ: فراتر از مشاور، همراه در تاریکی
در چنین فضایی، بیزینس کوچ یک مشاور صرف نیست. او یک همراه است. کوچ با فراهم آوردن فضایی امن و بدون قضاوت، به مدیر کمک میکند تا به خودآگاهی برسد و از پتانسیلهای پنهان خود در شرایط سخت استفاده کند.
نکات کلیدی:
- بیزینس کوچ، همراهتر و حامیتر از یک مشاور است.
- کوچینگ به خودآگاهی مدیران و استفاده از پتانسیلهای درونی آنها کمک میکند.
فصل نهم: بقا با کیفیت: چگونه کوچینگ، بقای پایدار را تضمین میکند؟
در شرایط بقا، هدف تنها زنده ماندن نیست، بلکه بقا با کیفیت است. این به معنای حفظ کارکنان کلیدی، حفظ مشتریان وفادار و حفظ ارزشهای سازمانی است. کوچینگ به سازمانها کمک میکند تا با اتخاذ تصمیمات درست و مدیریت هوشمندانه منابع، بقای پایدار و باکیفیت را تجربه کنند.
نکات کلیدی:
- کوچینگ به سازمانها کمک میکند تا بقای خود را با حفظ ارزشها و منابع کلیدی تضمین کنند.
- بقای باکیفیت، مسیری برای رشد دوباره است.
نتیجهگیری: کوچینگ یک واکنش است یا یک فرهنگ؟
در نهایت، آیا کوچینگ برای اجرا زمانی دارد؟ آیا در شرایطی که تنها بقا مطرح است، کوچینگ یک هزینه اضافی محسوب میشود؟
آیا با نهادینه کردن کوچینگ، میتوان به جایگاه قربانی شرایط، به خالق شرایط دست یافت؟
تهیه و تدوین : علی منتظرالظهور تابستان 1404
مراجع و مستندات
- مقالات تخصصی در حوزه مدیریت بحران و رهبری.
- کتابهای مرجع در زمینه بیزینس کوچینگ و منتورینگ.
- گزارشهای جهانی در خصوص تأثیرات اقتصادی بحرانها بر کسبوکارها.
- مقالات و پژوهشهای داخلی در زمینه مدیریت کیفیت و پایداری سازمانی.